نویسنده: دکترمحمد عابد الجابری
مترجم: رحیم حمداوی
بارها درباره تقلید نادرست روشنفکران مسلمان از مباحث روشنگری غرب سخن به میان آمده است و محمد عابد الجابری از جمله متفکرین مسلمان است که در آثار خود به این نکته تأکید فراوان دارد. عابد الجابری سکولاریسم را از جمله مفاهیمی میداند که در اندیشه و فرهنگ اسلامی جایی برای طرح آن وجود ندارد و این مفهوم مختص تاریخ و فرهنگ غربی است و در بستر اسلامی کاربست مثبتی برای آن وجود ندارد. وی علت این مطلب را در جایگاه سازمان کلیسا در مغرب زمین، پیش از روشنگری میداند. چرا که کلیسا در واقع واسطه ای بین بنده و خدا لحاظ میشد، چیزی که هیچ گاه در سنت اسلامی سابقه ندارد. عابد الجابری توجه به دموکراسی و عقلانیت را برای جوامع اسلامی ضروری و جایگزین صحیحی برای سکولاریسم در مباحث روشنفکری اسلامی میداند.
میتوان گفت اندک شعاری همانند سکولاریسم در سلسله شعارهای اندیشه عربی اسلامی مدرن باعث ایجاد توهم و سوء تفاهم شده است.
این مسئله دلایل گوناگونی دارد:
1- این شعار نشان از لفظ و محتوایی دارد که در میراث عربی و اسلامی هیچ اثری از آن نیست. این مسئله ما را وا میدارد که برای ارائه تعریفی درباره آن، ابتدا اقدام به نوشتن تاریخ این مفهوم کنیم؛ آن هم در تجربه تاریخی دیگری که با فضای تمدنی، تجربه عربی اسلامی اشتراکی ندارد. به گونه ای که انتخاب واژه ای برای ترجمه آن به شکلی درست و پذیرفته شده در زبان عربی، غیرممکن است. به نحوی که بازگوکننده مضمون اصلی آن واژه همان گونه که در موطن اصلی رواج خود آن معنی را دارد، باشد. خواه لاییسیسم باشد یا سکولاریسم و...
2- دلیل دیگر این است که محتوای این شعار به پدیده ای ارتباط دارد که ردپای آن در تجربه تمدنی عربی اسلامی نیست، فراتر از آن اسلام آن را رد میکند و دامن خود را از آن دور نگه میدارد؛ منظور پدیده «کلیسا» به عنوان دستگاهی با ساختار سلسله مراتبی است که مرجع امور دینی است وسلطه روحی خود را بر افراد اعمال میکند. در مقابل آن سلطه دنیوی است که متولی آن دولتمردان هستند و کلیسا با آن در چالش است، دولت بر اجسام مردم حکمرانی دارد و کلیسا بر ارواح آنان. این رابطه تنها در جامعه ای شکل میگیرد که در آن دین براساس رابطه مستقیم بین خدا و انسان پایه ریزی نشده بلکه این رابطه از طریق روحانی ایجاد میشود یعنی کسی که عمل دینی را به عنوان کار و وظیفه خود برگزیده است که از لحاظ ساختاری با هیات دینی بلندمرتبه ای ارتباط دارد که خود را به عنوان یگانه شارع در محدوده زندگی دینی به شمار میآورد؛ نیازی به گفتن نیست که این وضعیت در دین اسلام و بین مسلمانان وضعیتی ناشناخته است. دین اسلام بر پایه ایجاد رابطه مستقیم بین انسان و خدا بنا شده است. این دین به هیچ واسطه ای اعتراف نمیکند و در آن از سلطه روحی که از آن گروهی باشد و سلطه غیرروحانی و دنیوی که گروهی دیگر آن را به عهده داشته باشند، خبری نیست.
3- این از لحاظ محتوا و مصادیق این شعار و عدم انسجام آن با داده های تجربه تاریخی و دینی عربی اسلامی. اما اگر نگاهی به شرایطی که این شعار در آن مطرح میشود بیفکنیم، خواهیم دید حداقل سخنی که دراین باره قابل گفتن است این است که این شرایط، تابع زمان هستند. این مسئله بازگوکننده شرایط ریشه دار آنها در تاریخ عربی نیست بلکه آنها تنها پاسخ یا واکنشی به وضعیتی نابهنگام است که با کاهش فشار این وضعیت یا از بین رفتن مسائل توجیه کننده آن، نیاز به آن هم از بین میرود؛ به مثال هایی که در پی میآید توجه کنید.
الف) اولین بار شعار سکولاریسم در مشرق عربی در نیمه قرن 19 مطرح شد و روشنفکرانی مسیحی از شام یعنی لبنان و سوریه داعیه دار آن بودند، سوریه آن زمان همانند دیگر سرزمین های مشرق عربی تحت سلطه حکومت عثمانی بود که بر امپراتوری گسترده ای به نام خلافت اسلامی حکمرانی میکرد. (خواه علنی یا غیرعلنی)
این روشنفکران عرب که شعار سکولاریسم را سر دادند قصدشان این بود که در پس پرده و با شرم و خجالت، خواسته خود را ابراز دارند. بعدها زمانی که اندیشمندان و سیاستمداران دیگری شعار استقلال از ترک ها را سر دادند، باقدرت و صراحت علم آن را برافراشتند. بعدها این دو شعار و جریان در یک جا به هم خوردند که از آن ابتدا به جریان عربیت یاد شد و سپس نام ناسیونالیسم عربی بر آن نهادند.
بنابراین طرح شعار سکولاریسم در جهان عرب ارتباطی ارگانیک با شعار استقلال از ترک ها داشت و از آنجا که شعار استقلال از ترک ها مفهومش در همان زمان برپایی دولتی عربی حداقل در مشرق یا ایالات عثمانی عربی بود، این سه مفهوم با هم ارتباطی ارگانیک پیدا کردند. یعنی سکولاریسم، استقلال و وحدت که هر سه یک معنی میدهند: برپایی دولتی عربی در مشرق عربی که تحت سلطه عثمانی ها نباشد. بر این اساس بود که اندیشه ناسیونالیسم عربی شعار سکولاریسم را که دارای دلالتی دوپهلو و نامفهوم در رابطه با شعار استقلال و وحدت بود، در پیش گرفت. در طرف دیگر هنگامیکه جنبشی رقیب سر برآورد و شعار «الجامعه الاسلامیه» را سر میداد، به نوعی مخالف استقلال از ترک ها بود آن هم با سفارشات و هدایت حکومت عثمانی. این اتفاق باعث سر برآوردن مخالفت در دو سو شد. در یک سو جریانی بود که به برپایی جامعه اسلامی به رهبری ترک ها فرا میخواند و طرف مقابل به برپایی دولت عربی و وحدت عربی.
آنهایی که شعار عربیت را سر دادند، هدفشان این نبود که اسلام یا دین را از صحنه به در کنند. آشکار است که شعار عربیت در مقابل سیاست «ترک کردن» عثمانی ها برافراشته شد.
سکولاریسم به هیچ وجه در جامعه اسلامی توجیه منطقی ندارد زیرا در اسلام تصور رودررویی و دوگانگی بین دین و دولت معنایی نداردب) این شعار را اندیشمند عرب مسیحی که از پیشگامان نهضت عربی جدید به شمار میآید مطرح کرد آن هم نه در چارچوب استقلال از ترک ها، بلکه هدفش دوری از فتنه های فرقه گرایی بود. او مینویسد: «تا زمانی که مردم ما قدرت تشخیص این موضوع را ندارند که ادیان باید بین انسان و آفریدگار رابطه ایجاد کنند و بین امور مدنی که اشکال شالوده اجتماعی و بهره و نصیب سیاسی بر اساس آنها پایه ریزی میشود و باعث ایجاد رابطه بین انسان ها در یک کشور و بین انسان و حکومت میشود، و حد و مرزی بین این دو مبدا متمایز از لحاظ سرشت و کیش، قایل نشوند، آشکار است که امیدی به موفقیت آنها در هیچ زمینه ای نیست.» به همین سبب است که: «باید حدفاصلی بین ریاست به معنی سلطه روحی و سیاست به معنی سلطه غیرروحی قرار داده شود. زیرا ریاست دینی در ذات و سرشت خود به امور درونی و ثابت برمیگردد که تغییر اوضاع و احوال زمانه باعث تغییر آنها نمیشود، برخلاف سیاست که مربوط به امور خارجی است که ثبات را نمیشناسد و بر حسب زمان و مکان و اوضاع و احوال قابلیت تغییر و اصلاح را دارد. به همین سبب درآمیختگی بین دو سلطه که اساسا از هم متمایزند و در مصادیق و محتوا با هم در تعارض هستند، میتواند باعث ایجاد اختلاف و آسیب رسانی آشکاری در احکام و ادیان شود تا جایی که به بیراهه نرفتیم اگر بگوییم شکل گیری زندگی و تمدن در چنین شرایطی غیرممکن است.»
این جملات را بطرس البستانی در روزنامه نفیر سوریه در تحلیلی که بر فتنه فرقه ای که در لبنان به سال 1860 بین مسیحیان و دروز در گرفت، نوشت. البستانی برای کاهش تاثیرات منفی این فتنه دست به کارشد و نظر داد که راه حل مشکل فرقه گرایی دینی، جدایی دین از سیاست است.
آنچه گفتیم چارچوب اصلی شکل گیری شعار سکولاریسم در سرزمین شام بود. باید در نظر داشت که این شعار نه در مغرب عربی مطرح شد و نه کشورهای شبه جزیره عربی. حتی در مصر با این شدت و حدت مطرح نشد که اقلیت تاثیرگذار و مهم قبطی در آن میزیند.
بعد از استقلال کشورهای عربی باز هم شاهد نظریه پردازی درباره عربیسیسم و ناسیونالیسم عربی بودیم و شعار سکولاریسم دوباره مطرح شد؛ طرح این شعار بویژه در کشورهایی که اقلیت های دینی در آنجا ساکن بودند (مشخصا مسیحیان) موجه بود به این سبب که این اقلیت ها احساس میکردند دولت عربی متحد که ناسیونالیسم عربی داعیه دار آن بود اکثریت مطلق در آن، از آن مسلمانان خواهد بود. این مسئله وضعیتی شبیه به آنچه قبلادر زمان حکومت عثمانی ها حاکم بود را به صحنه بازمیگرداند. در این حالت دلالت واقعی شعار سکولاریسم در چارچوب جدیدش یعنی در چارچوب نظریه پردازی برای دولت وحدت، ارتباطی ارگانیک با حقوق اقلیت های دینی داشت و به شکلی خاص در این که حق داشته باشند محکوم به دین اکثریت نباشند. به این ترتیب سکولاریسم در این دید به معنی ساختن دولتی بر اساس اصول دموکراتیک و عقلانیت و نه بر اساس سیطره دینی است.
در پیچ و خم کشمکش دیالکتیک و سیاسی و ایدیولوژیک احزاب و جریان های فکری برخی از آنها مفهوم جدایی دین از سیاست را بیان کردند. عبارتی که به هیچ عنوان در جامعه اسلامی توجیه منطقی ندارد. به سبب آن که در اسلام تصور رودررویی بین دین و دولت معنایی ندارد. مگر در صورتی که امور دینی را هیاتی سازمان یافته به عهده بگیرد که اعمال سلطه روحی و معنوی بر مردم را حق خود بداند و در مقابل سلطه ای غیرروحی و زمینی باشد که هیاتی سیاسی به نام دولت عهده دار آن باشد.
این حوادث در قرن گذشته و قبل از آن رخ داد، اما شعار سکولاریسم در قرن 21 در بافت دیگری پا به عرصه نهاد. مشخصه این بافت سیطره پدیده ای به نام افراط گری دینی است که این سخن درباره این بافت را مجالی دیگر میخواهد. سخن را با نتیجه ای درباره عبارت های گفته شده درباره شرایط مطرح شدن شعار سکولاریسم در قرن 19 و20 به پایان میبرم. در دو قرن گذشته سکولاریسم در جهان عرب به شکل مبهم و نامفهوم مطرح شد. به این معنی که منظور از طرح شعار سکولاریسم، بیان خواسته مشخص بود به وسیله محتوایی که با آن خواسته ها همخوانی نداشت. نیاز به استقلال از ترک ها در چارچوب هویت یگانه ناسیونالیستی و نیاز به دموکراسی که حقوق اقلیت ها احترام گذاشته شود و نیاز به بکارگیری عقلانیت در سیاست، نیازهای عینیتی و خواسته های معقول و ضروری در جهان عرب هستند اما در صورتی که این مطالبات و خواسته ها در قالب شعار مبهمی مانند سکولاریسم مطرح شود، هم مشروعیت و مقبولیت و هم ضرورت وجودی خود را از دست میدهند. از این رو از دهه 80 قرن گذشته بر این موضوع تأکید کردم که باید شعار سکولاریسم را از فرهنگ اندیشه عربی حذف کنیم و شعارهای دموکراسی و عقلانیت را جایگزین آن نماییم، زیرا این دو شعار بازگوکننده نیازهای جامعه عربی هستند. دموکراسی به معنای حفظ حقوق افراد و گروه هاست و عقلانیت به معنای حاکمیت عقل و معیارهای منطقی و اخلاقی آن در فعالیت های سیاسی است نه این که هوی و هوس و تعصب و دمدمیمنشی بر آنها حاکم شوند.
از طرفی دیگر دموکراسی و عقلانیت به هیچ وجه در پی دور راندن و حذف دین نیستند، توجه به داده های ابژکتیو من را وامیدارد که بگویم اسلام به علت ارتباط ماهیتی با زبان عربی یعنی قرآن کریم که اصولگرایان میگویند که عربی جزو ماهیت آن است، روح عرب است. این مسئله باعث میشود اسلام را سازنده اصلی هستی عرب قلمداد کنیم. در دو شکل آن یعنی اسلام روحی و اسلام تمدنی که اولی ویژه عرب های مسلمان است و اسلام تمدنی تمام عرب ها را دربرمیگیرد مسلمان و غیرمسلمان.
پایبندی به دو اصل دموکراسی و عقلانیت به جای تمسک به شعار سکولاریسم و قرار دادن اسلام در جایگاه شایسته خود در نظریه و عمل از جمله اصول اساسیای هستند که باید نقطه شروع فرآیند بازسازی اندیشه عربی باشد به نحوی که سراسر جهان عرب را دربرگیرد.
نظرات